منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه لوگو آمار وبلاگ
سلام همه می گفتند عاشقی یک شب است و هزار شب پشیمانی .اکنون هزار شب است که پشیمانم چرا یک شب عاشق نبودم . میدونی فرق تو با خون چیه ؟ اون میره تو قلب و بر میگرده ولی تو میری و بر نمیگردی . گفتم چشمم گفت براهش میدارم گفتم جگرم گفت پرآهش میدارم گفتم دلم گفت در دل چه داری ؟ گفتم غم تو گفت نگاهش میدارم . از ساعت متنفرم از این اختراع غریب بشر که مدام جای خالی حضورت را به رخم می کشد . موضوع مطلب : شعر سلام روزی مردی عقربی را دید که درون آب دست و پا میزند او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد اما عقرب انگشت او را نیش زد . موضوع مطلب : داستان اولین شعر این وبلاگ تقدیم به شما ای خدا غصه نخور،از تو فراری نشدمبعد از آن حادثه، در کفر تو جاری نشدمبا وجودی که به حکم تو دلم زخمی شد،
شاکی از اینکه مرا دوست نداری نشدم!
ابر را چوب همین سادگی اش ویران کرد،
من که ویرانتر از این ابر بهاری نشدم.
ای خدا غصه نخور، باز همین می مانم.
من زمین خورده ی این ضربه ی کاری نشدم.
هرکه می خواست مرا از تو جدا سا زد، دید،
هرچه کردی تو به من از تو فراری نشدم!!
منتظر نظرات شما هستم
موضوع مطلب : شعر |